به وبلاگ جمع دانشجویی... خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
عکس
عکس های مختلف
طبیعت
امام و رهبری
جملات زیبا
نمونه سوالات امتحانی
دانلود
لرستان
دلنوشته
تاریخی
عاشقانه
خنده بازار
جک و اس ام اس
آموزشی
کتاب
اخبار
دیدنی ها
دانستنی ها
ورزشی
مراسمات
مذهبی
انقلابات
کاریکاتور
شاعران
رکورد های گینس
سه بعدی
پند و حکمت
پزشکی
تلفن
دوستان
کد آهنگ های پیشواز
طنز
اضافات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 241
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 305
بازدید کل : 63822
تعداد مطالب : 409
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 2

آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

تبلیغات

زندگی نامه دکتر شریعتی

زندگینامه دکتر شریعتی :
سال های کودکی و نوجوانی
دکتر در کاهک متولد شد. مادرش زنی روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی بود. سال های کودکی را در کاهک گذراند. افراد خاصی در این دوران بر او تاثیر داشتند، از جمله: مادر، پدر، مادر بزرگ مادری و پدری و ملا زهرا (مکتب ‌دار ده کاهک).
دکتر در سال ۱۳۱۹ -در سن هفت سالگی- در دبستان ابن‌یمین در مشهد، ثبت نام کرد اما به دلیل اوضاع سیاسی و تبعید رضا‌خان و اشغال کشور توسط متفقین، استاد (پدر دکتر)، خانواده را بار دیگر به کاهک فرستاد. دکتر پس از برقراری صلح نسبی در مشهد به ابن‌یمین بر‌می‌گردد. در اواخر دوره دبستان و اوائل دوره دبیرستان رفت و آمد او و خانواده به ده به دلیل مشغولیت‌های استاد کم می‌شود. در این دوران تمام سرگرمی دکتر مطالعه و گذراندن اوقات خود در کتاب خانه پدر بود. دکتر در ۱۶ سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانش سرای مقدماتی شد. او قصد داشت تحصیلاتش را ادامه دهد.
در سال ۳۱، اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. این بازداشت طولانی نبود ولی تاثیرات زیادی در زندگی آینده او گذاشت. در این زمان فصلی نو در زندگی او آغاز شد، فصلی که به تدریج از او روشنفکری مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت.
آغاز کار آموزی
با گرفتن دیپلم از دانش سرای مقدماتی، دکتر در اداره‌ی فرهنگ استخدام شد. ضمن کار، در دبستان کاتب‌پور در کلاس های شبانه به تحصیل ادامه داد و دیپلم کامل ادبی گرفت. در همان ایام در کنکور حقوق نیز شرکت کرد. دکتر به تحصیل در رشته فیزیک هم ابراز علاقه می‌کرد، اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان بازداشت. دکتر در این مدت به نوشتن چهار جلد کتاب دوره ابتدایی پرداخت. این کتاب‌ها در سال ۳۵، توسط انتشارات و کتاب‌فروشی باستان مشهد منتشر و چند بار تجدید چاپ شد و تا چند سال در مقطع ابتدایی آن زمان تدریس ‌شد. در سال ۳۴، با باز شدن دانشگاه علوم و ادبیات‌‌انسانی در مشهد، دکتر و چند نفر از دوستانشان ‌برای ثبت نام در این دانشگاه اقدام کردند. ولی به دلیل شاغل بودن و کمبود جا تقاضای آنان رد شد. دکتر و دوستانشان همچنان به شرکت در این کلاس‌ها به صورت آزاد ادامه دادند. تا در آخر با ثبت نام آنان موافقت شد و توانستند در امتحانات آخر ترم شرکت کنند. در این دوران دکتر به جز تدریس در دانشگاه طبع شعر نوی خود را می‌آزمود. هفته‌ ای یک بار نیز در رادیو برنامه ادبی داشت و گه‌گاه مقالاتی نیز در روزنامه خراسان چاپ می‌کرد. در این دوران فعالیت‌های او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت ولی شکل ایدئولوژیک به خود نگرفته بود.
ازدواج
در تاریخ ۲۴ تیرماه سال ۴۷ با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسی‌هایش ازداوج کرد.
دکتر در این دوران روزها تدریس می‌کرد و شب ها را روی پایان‌نامه‌اش کار می‌کرد. زیرا می‌بایست سریع‌تر آن را به دانشکده تحویل می‌داد. موضوع تز او، ترجمه کتاب «در نقد و ادب» نوشته مندور (نویسنده مصری) بود. به هر حال دکتر سر موقع رساله‌اش را تحویل داد و در موعد مقرر از آن دفاع کرد و مورد تایید اساتید دانشکده قرار گرفت. بعد از مدتی به او اطلاع داده شد بورس دولتی شامل حال او شده است. پس به دلیل شناخت نسبی با زبان فرانسه و توصیه اساتید به فرانسه برای ادامه تحصیل مهاجرت کرد.
دوران اروپا
عطش دکتر به دانستن و ضرورت‌های تردید ناپذیری که وی برای هر‌ یک از شاخه‌های علوم انسانی قائل بود، وی را در انتخاب رشته مردد می‌کرد. ورود به فرانسه نه تنها این عطش را کم نکرد، بلکه بر آن افزود. ولی قبل از هر کاری باید جایی برای سکونت می‌یافت و زبان را به طور کامل می‌آموخت. به این ترتیب بعد از جست و جوی بسیار توانست اتاقی اجاره کند و در موسسه آموزش زبان فرانسه به خارجیان (آلیس) ثبت نام کند. پس روزها در آلیس زبان می‌خواند و شب‌ها در اتاقش مطالعه می کرد و از دیدار با فارسی‌زبانان نیز خودداری می نمود. با این وجود تحصیل او در آلیس دیری نپایید. زیرا وی نمی‌توانست خود را در چارچوب خاصی مقید کند، پس با یک کتاب فرانسه و یک دیکشنری فرانسه به فارسی به کنج اتاقش پناه می‌برد. وی کتاب «نیایش» نوشته الکسیس کارل را ترجمه می‌کرد.
فرانسه در آن سال‌ها کشور پرآشوبی بود. بحران الجزائر از سال‌ها قبل آغاز شده بود. دولت خواهان تسلط بر الجزائر بود و روشنفکران خواهان پایان بخشیدن به آن. این بحران به دیگر کشور‌ها نیز نفوذ کرده بود.
تحصیلات و اساتید
دکتر در آغاز تحصیلات، یعنی سال ۳۸، در دانشگاه سربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام کرد. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی به قصد تحصیل در رشته جامعه شناسی به فرانسه رفت. ولی در آنجا متوجه شد که فقط در ادامه رشته قبلی‌اش می‌تواند دکتراییش بگیرد. پس بعد از مشورت با اساتید، موضوع رساله‌اش را کتاب‌ «تاریخ فضائل بلخ»، اثری مذهبی، نوشته صفی‌الدین قرار داد.
بعد از این ساعت‌ها روی رساله‌اش کار می‌کرد. دامنه مطالعاتش بسیار گسترده بود. در واقع مطالعاتش گسترده‌تر از سطح دکترایش بود. ولی کارهای تحقیقاتی رساله‌اش کار جنبی برایش محسوب می شد. درس‌ها و تحقیقات اصلی دکتر، بیشتر در دو مرکز علمی انجام می شد. یکی در کلژدوفرانس در زمینه جامعه ‌شناسی و دیگر در مرکز تتبعات عالی در زمینه جامعه شناسی مذهبی.
دکتر در اروپا، به جمع جوانان نهضت آزادی پیوست و در فعالیت‌های سازمان‌های دانشجویی ایران در اروپا شرکت می‌کرد. در سال‌های ۴۰-۴۱ در کنگره‌ها حضور فعال داشت. دکتر در این دوران در روزنامه‌های ایران آزاد، اندیشه جبهه در امریکا و نامهء پارسی حضور فعال داشت. ولی به ‌تدریج با پیشه گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه، انتقادات دکتر از آنها شدت یافت و از آنان قطع امید کرد و از روزنامه استعفا داد. در سال ۴۱، دکتر با خواندن کتاب «دوزخیان روی زمین»، نوشته فرانس فانون با اندیشه های این‌نویسنده انقلابی آشنا شد و در چند سخنرانی برای دانشجویان از مقدمه آن که به قلم ژان‌پل ‌سارتر بود، استفاده کرد.
دکتر در سال (۱۹۶۳) از رساله خود در دانشگاه دفاع کرد و با درجه دکترای تاریخ فارق‌التحصیل شد. از این به بعد با دانشجویان در چای خانه‌ دیدار می‌کرد و با آنان در مورد مسائل بحث و گفتگو می‌کرد. معمولا جلسات سیاسی هم در این محل‌ها برگزار می‌شد. سال ۴۳ بعد از اتمام تحصیلات و قطع شدن منبع مالی از سوی دولت، دکتر علی‌رغم خواسته درونی و پیشنهادات دوستان از راه زمینی به ایران برگشت. وی با دانستن اوضاع سیاسی – فرهنگی ایران بعد از سال ۴۰ که به کسی چون او – با آن سابقه سیاسی – امکان تدریس در دانشگاه‌ها را نخواهند داد و نیز علی‌رغم اصرار دوستان هم فکرش مبنی بر تمدید اقامت در فرانسه یا آمریکا، برای تداوم جریان مبارزه در خارج از کشور، تصمیم گرفت که به ایران بازگردد. این بازگشت برای او، عمدتاً جهت کسب شناخت عینی از متن و اعماق جامعهء ایران و توده‌های مردم بود، همچنین استخراج و تصفیه منابع فرهنگی، جهت تجدید ساختمان مذهب.
از بازگشت تا دانشگاه
دکترسال ۴۳ به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به ۲ سال پیش، ولی چون دکتر سال ۴۱ از ایران از طریق مرز‌های هوایی خارج و به فرانسه رفته بود، حکم معلق مانده بود. پس اینک لازم‌الاجرا بود. پس بعد از بازداشت به زندان غزل‌قلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت. بعد از مدتی با درجه چهار آموزگاری دوباره به اداره فرهنگ بازگشت. تقاضایی هم برای دانشگاه تهران فرستاد. تا مدت ها تدریس کرد، تا بالاخره در سال ۴۴، بار دیگر، از طریق یک آگهی برای استادیاری رشته تاریخ در تهران درخواست داد. در سر راه تدریس او مشکلات و کارشکنی‌های بسیاری بود. ولی در آخر به دلیل نیاز مبرم دانشگاه به استاد تاریخ، استادیاری او مورد قبول واقع شد و او در دانشگاه مشهد شروع به کار کرد. سال‌های ۴۵-۴۸ سال‌های نسبتاً آرامی برای خانواده‌ی او بود. دکتر بود و کلاس‌های درسش و خانواده. تدریس در دانشکده‌ی ادبیات مشهد، نویسندگی و بقیه اوقات بودن با خانواده‌اش تمام کارهای او محسوب می‌شد.
دوران تدریس
ازسال ۴۵، دکتر به عنوان استادیار رشته تاریخ، در دانشکده مشهد، استخدام می‌شود. موضوعات اساسی تدریسش تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدن‌های غیر اسلامی بود. از همان آغاز، روش تدریسش، برخوردش با مقررات متداول دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگران متمایز می‌کرد. بر خلاف رسم عموم اساتید از گفتن جزوه ثابت و از پیش تنظیم شده پرهیز می‌کرد. دکتر، مطالب درسی خود را که قبلاً در ذهنش آماده کرده بود، بیان می‌کرد و شاگردانش سخنان او را ضبط می‌کردند. این نوارها به وسیله دانشجویان پیاده می‌شد و پس از تصحیح، به عنوان جزوه پخش می‌شد. از جمله، کتاب اسلام‌شناسی‌ مشهد و کتاب تاریخ‌تمدن از همین جزوات هستند.
اغلب کلاس های او با بحث و گفتگو شروع می‌شد. پیش می‌آمد دانشجویان بعد از شنیدن پاسخ‌های او بی‌اختیار دست می‌زدند. با دانشجویان بسیار مانوس، صمیمی و دوست بود. اگر وقتی پیدا می‌کرد با آنها در تریا چای می‌خورد و بحث می‌کرد. این بحث‌ها بیشتر بین دکتر و مخالفین‌ اندیشه‌های او در می‌گرفت. کلاس‌های او مملو از جمعیت بود. دانشجویان دیگر رشته‌ها درس خود را تعطیل می‌کردند و به کلاس او می‌آمدند. جمعیت کلاس آن قدر زیاد بود که صندلی‌ها کافی نبود و دانشجویان روی زمین و طاقچه‌های کلاس، می‌نشستند. در گردش‌های علمی و تفریحی دانشجویان شرکت می‌کرد. او با شوخی‌هایشان، مشکلات روحیشان و عشق‌های پنهان میان دانشجویان آشنا بود. سال ۴۷، کتاب «کویر» را چاپ کرد. حساسیت، دقت و عشقی که برای چاپ این کتاب به خرج داد، برای او، که در امور دیگر بی‌توجه و بی‌نظم بود، نشانگر اهمیت این کتاب برای او بود. (کویر نوشته‌های تنهایی اوست).
در فاصله سال های تدریسش، سخنرانی‌هایی در دانشگاهای دیگر ایراد می‌کرد، از قبیل دانشگاه آریا‌مهر (صنعتی‌شریف)، دانش سرای عالی سپاه، پلی‌تکنیک‌تهران و دانشکده نفت آبادان. مجموعه این فعالیت‌ها سبب شد که مسئولین دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند و به کلاس‌های وی که در واقع به جلسات سیاسی-فرهنگی، بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. پس دکتر، با موافقت مسئولین دانشگاه، به بخش تحقیقات وزارت علوم در تهران، منتقل شد. به دلائل اداری دکتر به عنوان مامور به تهران اعزام شد و موضوعی برای تحقیق به او داده شد، تا روی آن کار کند. به هر حال عمر کوتاه تدریس دانشگاهی دکتر، به این شکل به پایان می‌رسد.
حسینیه ارشاد
این دوره از زندگی دکتر، بدون هیچ گفتگویی پربارترین و درعین حال پر دغدغه‌ترین دوران حیات اوست. او در این دوران، با سخنرانی‌ها و تدریس در دانشگاه، تحولی عظیم در جامعه به وجود آورد. این دوره از زندگی دکتر به دوران حسینیه ارشاد معروف است. حسینیه ارشاد در سال ۴۶، توسط عده‌‌ای از شخصیت‌های ملی و مذهبی، بنیان گذاشته شده بود. هدف ارشاد طبق اساسنامه‌ی آن عبارت بود از تحقیق، تبلیغ و تعلیم مبانی اسلام.
از بدو تاسیس حسینیه ارشاد در تهران، از شخصیت‌هایی چون آیت‌لله مطهری دعوت می‌شد تا با آنان همکاری کنند. بعد از مدتی از طریق استاد شریعتی (پدر دکتر) که با ارشاد همکاری داشت، از دکتر دعوت شد تا با آنان همکاری داشته باشد. در سال‌های اول همکاری دکتر با ارشاد، به علت اشتغال در دانشکده ادبیات مشهد، ایراد سخنرانی‌های او مشروط به اجازه دانشکده بود، برای همین بیشتر سخنرانی‌ها در شب‌جمعه انجام می‌شد، تا دکتر بتواند روز شنبه سر کلاس درس حاضر باشد. پس از چندی همفکر نبودن دکتر و بعضی از مبلغین، باعث بروز اختلافات جدی میان مبلغین و مسئولین ارشاد شد. در اوائل سال ۴۸، این اختلافات علنی شد و از هیئت امنا خواسته شد که دکتر دیگر در ارشاد سخنرانی نکند. اما بعد از تشکیل جلسات و و نشست‌هایی، دکتر باز هم در حسینیه سخنرانی کرد. هدف دکتر از همکاری با ارشاد، تلاش برای پیش برد اهداف اسلامی بود. سخنرانی‌های او، خود گواهی آشکار بر این نکته است. در سخنرانی‌ها، مدیریت سیاسی کشور به شیوه‌ای سمبلیک مورد تردید قرار می‌گرفت. در اواخر سال ۴۸، حسینیه ارشاد، کاروان حجی به مکه اعزام می‌کند تا در پوشش اعزام این کاروان به مکه، با دانشجویان مبارز مقیم در اروپا، ارتباط برقرار کنند.
دکتر با وجود ممنوع‌الخروج بودن، با تلاش‌های بسیار، با کاروان همراه می شود. تا سال ۵۰دکتر همراه با کاروان حسینیه، سه سفر به مکه رفت که نتیجه آن مجموعه سخنرانی‌های میعاد با ابراهیم و مجموعه سخنرانی‌ها تحت عنوان حج در مکه بود، که بعدها به عنوان کتابی مستقل منتشر شد. پس از بازگشت از آخرین سفر در راه برگشت به مصر رفت، که این سفر ره‌آورد زیادی داشت، از جمله کتاب آری این چنین بود برادر.
در سال‌های ۴۹-۵۰، دکتر بسیار پر کار بود. او می‌کوشید، ارشاد را از یک موسسه مذهبی به یک دانشگاه تبدیل کند. از سال ۵۰، شب و روزش را وقف این کار می‌کند، در حالی که در این ایام در وزارت علوم هم مشغول بود. به مرور زمان، حضور دکتر در ارشاد، باعث رفتن برخی از اعضا شد، که باعث به وجود آمدن جوی یک‌دست‌تر و هم‌فکر‌تر شد. با رفتن این افراد، پیشنهاد‌های جدید دکتر، قابل اجرا شد. دانشجویان دختر و پسر، مذهبی و غیر مذهبی و از هر تیپی در کلاس‌های دکتر شرکت می‌کردند. در ارشاد، کمیته‌یی مسئول ساماندهی جلسات و سخنرانی‌ها شد. به دکتر امکان داده شد که به کمیته‌های نقاشی و تحقیقات نیز بپردازد. انتقادات پیرامون مقالات دکتر و استفاده از متون اهل تسنن در تدوین تاریخ ‌اسلام و همچنین حضور زنان در جلسات، گذاشتن جلسات درسی برای دانشجویان دختر و مبلمان سالن و از این قبیل مسائل بود. این انتقادات از سویی و تهدیدهای ساواک از سوی دیگر هر روز او را بی‌حوصله تر می‌کرد و رنجش می‌داد. دیگر حوصله معاشرت با کسی را نداشت. در این زمان به غیر از درگیری‌های فکری، درگیری‌های شغلی هم داشت. عملاً حکم تدریس او در دانشکده لغو شده بود و او کارمند وزارت علوم محسوب می‌شد. وزارت علوم هم، یک کار مشخص تحقیقاتی به او داده بود تا در خانه انجام دهد. از اواخر سال۵۰ تا۵۱، کار ارشاد سرعت غریبی پیدا کرده بود. دکتر در این دوران به فعال شدن بخش‌های هنری حساسیت خاصی نشان می‌داد. دانشجویان هنر دوست را تشویق می‌کرد تا نمایشنامه ابوذر را که در دانشکده مشهد اجرا شده بود، بار دیگر اجرا کنند. بالاخره نمایش ابوذر در سال ۵۱، درست یکی دوماه قبل از تعطیلی حسینیه، در زیر زمین ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد، تا حدی که در زمان اجرای نمایش بعد به نام «سربداران» در ارشاد ، حسینیه برای همیشه بسته و تعطیل شد، درست در تاریخ۱۳۵۱/۸/۱۹
آخرین زندان
از آبان ماه ۵۱ تا تیر ماه ۵۲، دکتر به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود. از تعطیلی به بعد، متن سخنرانی‌های دکتر با اسم مستعار به چاپ می‌رسید. در تیر ماه ۵۲، دکتر در نیمه شب به خانه‌اش مراجعه کرد. بعد از جمع‌آوری لوازم شخصیش و وداع با خانواده و چهار فرزندش دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت. شکنجه‌های او بیشتر روانی بود تا جسمی. در اوائل ملاقات در اتاقی خصوصی انجام می‌شد و بیشتر مواقع فردی ناظر بر این ملاقات ها بود. دکتر اجازه استفاده از سیگار را داشت ولی کتاب نه!! بعد از مدتی هم حکم بازنشستگی از وزارت فرهنگ به دستش رسید. در تمام مدت ساواک سعی می‌کرد دکتر را جلوی دوربین بیاورد و با او مصاحبه کند. ولی موفق نشد. دکتر در این مدت بسیار صبور بود و از صلابت و سلامت جسم نیز بر‌خوردار. او با نیروی ایمان بالایی که داشت، توانست روزهای سخت را در آن سلول تنگ و تاریک تحمل کند. در این مدت خیلی از چهره های جهانی خواستار آزادی دکتر از زندان شدند. به هر حال دکتر بعد از ۱۸ ماه انفرادی در شب عید سال۵۴، به خانه برگشت و عید را در کنار خانواده جشن گرفت. بعد از آزادی یک سره تحت کنترل و نظارت ساواک بود. در واقع در پایان سال ۵۳، که آزادی دکتر در آن رخ داد، پایان مهم ترین فصل زندگی اجتماعی-سیاسی وی و آغاز فصلی نو در زندگی او بود. در تهران دکتر مکرر به سازمان امنیت احضار می‌شد، یا به در منزل اومی‌رفتند و با به هم زدن آرامش زندگیش قصد گرفتن همکاری از او را داشتند. با این همه، او به کار فکری خود ادامه می‌داد. به طور کلی، مطالبی برای نشریات دانشجویی خارج از کشور می‌نوشت. در همان دوران بود که کتاب‌هایی برای کودکان نظیر کدو ‌تنبل، نوشت.
در دوران خانه‌نشینی (دو سال آخر زندگی) فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد. در اواخر، بر شرکت فرزندانش در جلسات تاکید می‌کرد. بر روی فراگیری زبان خارجی اصرار زیادی می‌ورزید. در سال۵۵، با هم فکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان، را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد. بعد از رفتن فرزندش، خود نیز بر آن شد که نزد او برود و در آنجا به فعالیت‌ها ادامه دهد. راه‌های زیادی برای خروج دکتر از مرزها وجود داشت. تدریس در دانشگاه الجزایر، خروج مخفی و گذرنامه با اسم مستعار و …
بعد از مدتی با کوشش فراوان، همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت را بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالی که تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. چند روز بعد برای بلژیک بلیط گرفت. چون کشوری بود که نیاز به ویزا نداشت. از خانواده خداحافظی کرد و قرار به ملاقت دوباره آنها در لندن شد. در روز حرکت بسیار نگران بود. سر را به زیر می‌انداخت تا کسی او را نشناسد. اگر کسی او را می‌شناخت، مانع خروج او می‌شدند. و به هر ترتیبی بود از کشور خارج شد. دکتر نامه‌ای به احسان از بلژیک نوشت و برنامه سفرش را به او در اطلاع داد و خواست پیرامون اخذ ویزا ازامریکا تحقیق کند.
ساواک در تهران از طریق نامه‌یی که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او از کشور شده بود و دنبال رد او بود. دکتر بعد از مدتی به لندن، نزد یکی از اقوام همسرش رفت و در خانه او اقامت کرد. بدین ترتیب کسی از اقامت دو‌هفته‌یی او در لندن با خبر نشد. پس از یک هفته، دکتر تصمیم گرفت با ماشینی که خریده بود از طریق دریا به فرانسه برود. در فرانسه به دلیل جواب‌های گنگ و نامفهوم دکتر، که می خواست محل اقامتش لو نرود، اداره مهاجرت به او مشکوک می‌شود. ولی به دلیل اصرار‌های دکتر حرف او را مبنی بر اقامت در لندن در نزد یکی از اقوام قبول می‌کند. این خطر هم رد می‌شود. بعد از این ماجرا، دکتر در روز ۲۸ خرداد، متوجه می‌شود که از خروج همسرش و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. بسیار خسته و ناباورانه به فرودگاه لندن می‌رود و دو فرزند دیگرش، سوسن و سارا را به خانه می‌آورد. دکتر در آن شب اعتراف می‌کند که جلوگیری از خروج پوران و دخترش مونا می‌تواند او را به وطن بازگرداند، او می گوید که فصلی نو در زندگیش آغاز شده است. در آن شب، دکتر به گفته دخترانش بسیار ناآرام بود و عصبی … شب را همه در خانه می‌گذرانند و فردا صبح زمانی که نسرین، خواهر علی فکوهی، مهماندار دکتر، برای باز کردن در خانه به طبقه پایین می‌آید، با جسد به پشت افتاده دکتر در آستانه در اتاقش رو‌‌به‌رو می‌شود. بینی‌اش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. چند ساعت بعد، از سفارت با فکوهی تماس می‌گیرند و خواستار جسد می‌شوند، در حالی که هنوز هیچ کس از مرگ دکتر با خبر نشده بود.
پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی و علت مرگ را ظاهراً انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند. و بالاخره در کنار مزار حضرت زینب آرام گرفت!…
مجموعه آثار
- با مخاطب‌های آشنا
- خود سازی انقلابی
- ابوذر
- ما و اقبال
- تحلیلی از مناسک حج
- شیعه
- نیایش
- تشیع علوی و تشیع صفوی
- تاریخ تمدن (جلد۱-۲)
- هبوط در کویر
- حسین وارث آدم
- چه باید کرد ؟
- زن
- مذهب، علیه مذهب
- جهان‌بینی و ایدئولوژی
- انسان
- انسان بی خود
- علی
- روش شناخت اسلام
- میعاد با ابراهیم
- اسلام شناسی
- ویژگی‌های قرون جدید
- هنر
- گفتگوهای تنهایی
- نامه‌ها
- آثار گوناگون(دو بخش)
- بازگشت به خویش، بازگشت به کدام خویش
- باز شناسی هویت ایرانی ـ اسلامی
- جهت گیری‌های طبقاتی در اسلام
- درس‌های حسینیه ارشاد (۳جلد)
سخن آخر
ای نسل اسیر وطنم، و می‌دانی که من هرگز به خود نیندیشیدم، تو می‌دانی و همه می‌دانند که من حیاتم، هوایم، همه خواسته‌هایم به خاطر تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است. تو می‌دانی و همه می‌دانند که هرگز به خاطر سود خود گامی برنداشته‌ام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبرده‌ام. تو می‌دانی و همه می دانند  که نه ترسویم نه سودجو! تو می‌دانی و همه می‌دانند که من سراپایم مملو از عشق به تو و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود. تو می‌دانی و همه می‌دانند که دلم غرق دوست داشتن تو و ایمان داشتن تو است. تو می‌دانی و همه می‌دانند که من خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو می‌کنم که ایمانم تویی و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد. تو می‌دانی و همه می‌دانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است. از شادی تو است که من در دل می‌خندم. از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خسته‌ام می‌درخشد، و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را در ریه‌هایم احساس می‌کنم. وسلام

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
آیا می دانستید؟؟\(سری4)

سم تمام قاره‌ها باهمان حرفی که آغازشده است پایان می یابد

مقاوم ترین ماهیچه دربدن زبان است

چشمک زدن زنان تقریبا دو برابر مردان است

شما نمی توانید با حبس نفستان خودکشی کنید

محال است که آرنجتان را بلیسید

وقتی که عطسه می کنید مردم به شما عافیت باش مــــــی گویند چرا که وقتی عطــــــسه می کنید قلب شما به اندازه یک میلیونیم ثانیه می ایستد

خوک‌ها به لحاظ فیزیک بدنی قادر به دیدن آسمان نیستند

وقتی که به شدت عطسه می کنید ، ممکن است دنـده شما بشکند و اگر عطسه خود را حبس کنید مــمکــن است یک رگ خــــونی در ســر و یا گردن
شما پاره شود و شما بمیرید

جلیقه ضد گلوله، ضد آتش، برف پاک کن‌های شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند

تنها غذایی که فاسد نمی شود عسل طبیعی است

زیبا ترین نام درجهان داوود

کروکودیل نمی تواند زبانش را به بیرون دراز کند

حلزون می تواند سه سال بخوابد

تمامی خرس‌های قطبی چپ دست هستند

درسال ۱۹۸۷خطوط هوایی امریکن ایر لاینز توانست با حـــذف یک دانه زیتون از هـــــر ســـالاد سرو شده در پروازهای درجه یک خود ،چهل هزار دلار صرفه جویی
کند

فیل‌ها تنها جانورانی هستند که قادر به پریدن نیستند

در ۴۰۰۰۰ سال قبل ، هیچ حیوانی اهلی نبود

به طور متوسط ،مردم آنقدر از عنکبوت‌ها می ترسند که نمی توانند آن‌ها را بکشند

مورچه همیشه بر روی سمت راست خود سقوط می کند

قلب انسان فشاری کانی ایجاد می کند تا به فاصله سی فــوتی تقریبا ۸ مترخون را به خارج از بدن پمپاژ کند

موش‌های صحرایی چنان سریع تکثیر می کنند، که در عرض ۱۸ ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند

صندلی الکتریکی توسط یک دندانپزشک اختراع شد

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
سری چهارم کدهای آهنگ پیشواز(تقدیمی از h151)

 

کد آهنگ پیشواز از مرتضی پاشایی

38617712656969927783 کد آهنگ پیشواز از مرتضی پاشایی

 

 ٣٣١٣٢٢۵   یکی هست    مرتضی پاشایی 

 ٣٣١٣٢٢٨   به گوش تو میرسه    مرتضی پاشایی
٣٣١٣٢٢۶   تو راست میگی    مرتضی پاشایی
٣٣١٣٢٣٠   چشمای من    مرتضی پاشایی
٣٣١٣٢٢٩   شاید    مرتضی پاشایی
٣٣١٣٢٢٧   گریه کن    مرتضی پاشایی

 

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
سری سوم کدهای آهنگ پیشواز(تقدیمی از h151)

 

مجموعه کد های آهنگ پیشواز از علیرضا روزگار

مجموعه ۱۷ آهنگ پیشواز شنیدنی از علیرضا روزگار

alireza roozegar کد آهنگ پیشواز علیرضا روزگار

 

۵۵١٣٩٩٠   بدهکار
۵۵١٣٩٨۶   برو فکرشم نکن
۵۵١٣٩٨٣   تقدیر
۵۵١٣٩٧۴   توبه
۵۵١٣٩٧٨   جنون
۵۵١٣٩٧۶   چه زود
۵۵١٣٩٨٨   خدایا
۵۵١٣٩٨۴   درد جدایی
۵۵١٣٩٧٩   رد پات
۵۵١٣٩٨٠   رد پات۲
۵۵١٣٩٨٢   عشق من و تو
۵۵١٣٩٧٧   کاش بدونی
۵۵١٣٩٨٩   نگاه خیس
۵۵١٣٩٨٧   وای
۵۵١٣٩٨۵   هرگز نشد
۵۵١٣٩٨١   یکدونه من
۵۵١٣٩٧۵   یه لحظه

 

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
سری اول کدهای آهنگ پیشواز(تقدیمی از h151)

کد آهنگ های پیشواز ایرانسل مهدی احمدوند

تنهام نذار، حرف دلم، خواب پریشون، دست عمو، دلم میخواست، یاد من، دوست دارم، ساعت رفتن، عشق اول، نارفیق، نقطه ضعف، یه شاخه گل

کد را ۷۵۷۵ ارسال کنید

mehdi ahmadvand کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند

 

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند

۵۵١۴۶٩۵ تنهام نذار

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند


۵۵١۴٧٠٠  حرف دلم

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند


۵۵١۴۶٩۴  خواب پریشون

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند

۵۵١۴۶٩٨ دست عمو

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند
۵۵١۴۶٩۶  دلم می خواست

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند
۵۵١۴۶٩٩  دوست دارم

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند
۵۵١۴۶٩١  ساعت رفتن

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند
۵۵١۴۶٨٨  عشق اول

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند ۵۵١۴۶٨٩ نارفیق۱

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند
۵۵١۴۶٩٠  نا رفیق۲

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند
۵۵١۴۶٩٣  نقطه ضعف

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند
۵۵١۴۶٩٢ یاد من

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند
۵۵١۴۶٩٧  یه شاخه گل

free کد آهنگ های پیشواز مهدی احمدوند

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
بخونید تا روحتان شاد بشه

یعنی‌ اگه رو نوشابه نمی نوشتن “خنک بنوشید” ،
من میجوشوندم بعد میخوردم !!!


یه گوسفند رو سوار یه پورشه کن، خود به خود خوش تیپ،خوش استایل، مرد زندگی، شاهزاده رویاها
و فرد ایده آل 95% دخترها میشه!والا !
یه خانوم همسایه داریم که هر وقت میخواد پارک دوبل کنه ،من با نیم کیلو تخمه میشینم تو تراس نیگاش میکنم …
اصن یه وضیه هااااااااا
یکی دکتر میشه..
یکی مهندس میشه..
.
.
.
.
منم درس عبرت شدم برا بقیه!!!
بهترین لحظه زمانیست که فکر میکنی فراموشت کردم
اما ناگهان اس ام اسی میرسه که فکر میکنی منم
اما میبینی ایرانسل بوده !
کانون فرهنگی آموزش قلمچی اعلام کرد که اصغر فرهادی از سال اول دبیرستان در آزمون های این موسسه شرکت میکرده !!!
یارو زنگ میزنه رستوران میگه غذا چی دارید ؟
خانمه میگه : پیتزا ، جوجه کباب ، کوبیده ، مرغ ، استیک
یارو میگه خوش بحالتون ما تو یخچال کوفت هم نداریم !
پدر بزرگ رو به نوه:
بدو برو قایم شو ،امروز مدرسه رو پیچوندی معلمت اومده دنبالت
نوه: نـــــــه، شما باید قایم شی، …
من بش گفتم نمیام چون شما فوت کردین!!!
شیطان هرکاری کرد آدم سیب نخورد!
رو کرد به حوا گفت : بخور واسه پوستت خوبه !
یکی از سوالاتی که ذهن منو درگیر کرده اینه که این آتشنشان های محترم ، چرا همون طبقه ی اول نمی شینن که وقتی میخوان برن ماموریت مجبور نشن از اون میله ها سر بخورن بیان پایین؟!
 زن به محض ورود شوهرش به طرف او رفت و گفت: عزیزم نمیدونی واسه جشن تولدت چی خریدم!!!
مرد تشکر کرد و گفت: حالا بگو ببینم چی خریدی؟
زن گفت : صبر کن برم بپوشم و بیام!!!!!
میدونی پنج شنبه شبها بعد از 12 شب چی میشه؟
.
.
.
.
.
.

فکر بد نکن جــــــــــــمعه میشه!!!!


اندر باب تیز بودن بعضیا:
بعضیا فکر می کنن خیلی تیزن ...! سوزنم تو همین فازا بود نخ رفت تو ک*..نش


آقا خروسه ضمن اظهار خوشنودی از افزایش قیمت مرغ ادامه داد،
خیلی خوشحالیم که به بالاخره نوامیس عریان ما از پشت ویترن ها جمع آوری شد !
لذتی که در سر کشیدن پارچ هست در گرفتن ماچ نیست
سخن قصار از غضنفر
.
.
.
مشکل خیلی‌ از خانم‌ها چربیهای اضافه بدنشون نیست؛ مشکلشون اینه که چربیها اون جایی که باید باشن نیستن! .....
سوال امتحاني غضنفر:
ضامن آهو کيست؟
جواب غضنفر: قسمتي ازبدن آهو است كه اگر آنرا بكشيم آهو منفجر ميشود!

 امروز از برنامه Google earth پشت بوم خونمون رو پیدا کردمو نشون مامانم دادم!
حالا یه نقطه سیاه پیدا کرده با کلی ذوق و شوق میگه:
این منم دارم لباس پهن میکنم !
بعدم که بابام اومد،مامانم با ذوق موضوع رو بهش گفت !
بابام اومده میزنه پسِ گردنم میگه:
بی غیرت! چرا عکس مامانتو میذاری تو اینترنت ؟!
من :|


اینم از مملكت ما

تو تلویزیون ۲ ساعت در مورد سرویس جاسوسی گوگل صحبت می‌کنند! آخر برنامه که میخواد پست الکترونیک بده آدرس جیمیل میده !!!!!
مجری 20:30 راس هشت و نیم اومده میگه: با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد بقیه اخبار رو بعد از اذان مغرب به سمع و نظر شما میرسونیم !!!!!!
تو مملکتی که کنجد روی نون بربری یه نوع آپشن حساب می‌شه دیگه ...!؟!؟!؟!؟!؟
مجری از طرف می‌پرسه نظرتون راجع کتاب تو اتوبوس چیه؟ میگه خوبه، هوا گرمه تو اتوبوس باهاش خودمو باد میزنم !!!!!
طرف عروسیشو مختلط می‌گیره و توش مشروب سرو می‌کنه ولی تاکید عجیبی داره که حتما عروسیش باید شب تولد یکی از ائمه باشه !!!!
توی تهران، کل جدول مندلیف رو با یه نفس میکشی تو بدن !!!!!
رفتم داروخونه میگم پماد ضد خارش میخوام, یارو زیر لب میگه نیگا جوونای این مملکت حال ندارن خودشونو بخارونن !!!!!
امشب به خانمم میگم از پای سیستم پاشو میخام ایمیلامو چک کنم . میگه صداتو بیار پایین دیگه از روح الله داداشی که گنده تر نیستی !!!!
خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟ منم گفتم نه ! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !!!!!
یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون !!!!
دختر عمه ام رو تو خیابون با یه پسره دیدم هول شده میگه داداشمه !!!!
قیمت نون سنگك با ویندوز 7 ، یكیه، !!!!
رفتم نمایندگی سایپا به مسئولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده، چه كار كنم؟ میگه صدای ضبط رو زیاد كن !!!!!
همونقد که پسرا از دخترای سیبیلو خوششون نمیاد ، همین احساس رو دخترا نسبت به پسرایی که زیر ابرو برمیدارن دارن . گفتم که در جریان باشید ... :|
شرایط "داف" شدن در ایران:
1_لنز ترجیحاً آبی
2_بینی عمل شده(جدیداً می گن عروسکی,همون خوکیه قدیم)
3_لب پروتز شده(هر پارت لب به اندازه ی خربزه)
4_آرایش خیلی خیلی غلیظ(همون هفت قلم کفایت می کنه)
5_لباس های مورد دار(از اون بی ناموسیا)
6_مهمترین گزینه داشتن اعتماد به سقف ودیوار کاذب
یه دوست دختر هم نداریم بعد از اینکه احوال خودشو پرسیدیم احوال دوستش رو بپرسیم...=)))))))
حالا دخترا نریزن سرم منو بتركوننا شوخی بودا!!!!گفته باشم
یه روز یه كامیون گلابی داشته توی جاده می رفته كه یه دفعه می‌افته توی یه دست‌انداز، یكی از گلابی‌ها می‌افته وسط جاده، بر می‌گرده به كامیون نگاه می‌كنه و میگه:
گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها میگن: گلابی، گلابی!
كامیون دورتر می شه،
صداشون ضعیف‌تر می شه.
گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها می گن: گلابی، گلابی!
باز كامیون دورتر میشه، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
اما صدای گلابی دیگه به گلابی‌ها نمی‌رسه! گلابی‌ها موبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزنن به موبایل گلابی،اما چه فایده كه گلابی ایرانسل داشته و توی جاده آنتن نمی‌داده!
گلابی یه نفر رو پیدا می‌كنه كه موبایل دولتی داشته، زنگ می‌زنه به راننده و می گه: گوشی رو بده به گلابی‌ها، وقتی كه گلابی‌ها گوشی رو می گیرن، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی ها!
گلابی ها می گن: گلابی، گلابی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اون شور و اشتیاقت تو حلقم ،
واقعا دوست داری باز هم ادامه داشته باشه؟!؟!؟!؟!؟

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:دانشجو,سیستم گلستان,دانشگاه آزاد,دانشگاه ملی ,پیام نور,اس ام اس,اتوکد,برنامه نویسی,C++,C,دلفی,پاسکال,گاج,نمایندگی,نمایندگی گاج,خنده, در ساعت | |
من و داش محمد

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:دانشجو,سیستم گلستان,دانشگاه آزاد,دانشگاه ملی ,پیام نور,اس ام اس,اتوکد,برنامه نویسی,C++,C,دلفی,پاسکال,البرز,کوه البرز,البرز چیست؟,دانلود آهنگ,دانلود نرم افزار,دانلود فیلم,عکس,استخدامی,تحولات بحرین,h151, در ساعت | |
رویا
با تو بودن را تصویر کردم ... بی تو بودن را ، تجربه !
این بود سهم من از رویا تا واقعیت ...

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
روباه و کلاغ
اون پسرای خود شیرینی که تا یه دختر استاسوس میزاره

 یا عکسشو میزاره،

لایک میکنن و بعد کامنت میزارن

کلی تعریف میکنن

منو یاد اون روباهه میندازه که به کلاغ میگفت :

چه سری چه دمی عجب پایی...!!!

مواظب پنیرتون باشید!!

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
گریه
بهونه برای گریه زیاد هست !

اما

امان از گریه های بی بهونه . . . !

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
انواع جواب اس.ام.اس دادن:
انواع جواب اس.ام.اس دادن:

1 . یه عده هستن زیر یه دقیقه جواب میدن تپل درست حسابی...!!
آدم حس میکنه رو در رو باش وایساده قشنگ باش داره حرف میزنه...!!

2 . یه عده دیر جواب میدن اما کامل و خوب...!!
آدم حس تبادل نامه بش دست میده...!!

3 . یه عده هرچی براشون میفرستی یکی دو کلمه جواب میدن...مخصوصا اوکی...!!
حس حرف زدن با کر و لال به آدم دست میده...!!

4 . یه عده دیگه که کلا اصن جواب نمیدن هر چی بگی...!!
حس نشستن سر قبر مرده و فاتحه خوندن به آدم دست میده.....
[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
پشه
ديشب يه پشه رو تو هوا گرفتم،

تا اومدم تو مشتم لهش كنم ديدم دستم خيس شد، فك كردم خونه، دستمو وا كردم ديدم داره گريه ميكنه،


گفتم چته؟! خودتو زدي به موش مردگي؟

يهو بغضش تركيد و گفت: اي بابا! گوشت كه خيلي وقته نمي‌خوريد، مرغ هم كه شده

كيلوئي 8000 تومن، اونم ديگه كسي نمي‌خوره، خوناتون مزه ترب سفيد ميده...


ما خودمون ميخوريم ولي بچه هامون يه هفته‌اس لب به خون نزدن ...

ديگه بغض امونش نداد مـُرد !...

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
احساس بد
چه احساس بدیست ؛وقتی با تمام وجودت کسی را دوست داری و
او ....
برای دیدن قلبت میخواهد دکمه های لباست را باز کند ... !!!

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
مدرسان شریف!
سر در گم و مضطرب و ناامید رسیدم به یک کوه و صخره‌ای بزرگ...،فریاد زدم:ایــاااا امیــــدی

هــــسـت؟؟جوابی‌ آمد: داد نزن ،بله..مدرسان شریف!

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
گربه های محل
همه گربه های محل
سیاه و سفید
سیاه و زرد
سیاه و خاکسترین

اونوقت فقط یه گربه نر سیاه هست،

خوب معلومه کار خودشه بی ناموس!

[+] نوشته شده توسط حمید مینایی در برچسب:, در ساعت | |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 28 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
حمید مینایی
لينكستان
کاسیت
نماز
دنیای بی رحمان
عاشقترین مخلوق
homa jon
خبرگزاری باشگاه پرسپولیس
سیستان برای سومین بار...
از اون حرفا
فروشگاه اینترنتی
کسب و کار
love love love
MUSIC
بچه های خرم آبادی
خسته دل
کامپیوتر برای همه از مبتدی تا حرفه ای
کونگ فو توآ(هنر رزمی ملی ایران)
کانون فرهنگی حیدر کرار
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جمع دانشجویی.... و آدرس h151.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
بوق دوچرخه
الوقلیون
یکانسر
آی کیو مگ

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , h151.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com

خرید و فروش دامنه